محض خنده

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

بسم الله الرحمن الرحیم عــــــــــــشـــــــــــق! اساسا واژه عشق یه کشش و جذابیت خاص داره. اما من می خوام یه تعریف دیگه از عشق بکنم! عشق یه حس محدود کننده بی منطق خودخواهانه نامرده! این اوصاف خصوصا وقتی عشق، یه طرفه باشه نمود بارز داره. وقتی عاشق کسی هستی که عاشقت نیست دلت می خواد همیشه باهاش باشی ولو اون نخواد و یا در این رابطه تحقیر و کوچیک بشی. خودخواهانه است چون کار نداره که معشوق چی دلش می خواد مگر اینکه به واسطه معشوق بودن، چیزی که می خواد تبدیل بشه به محبوب برای عاشق. یعنی مثلا خرید یه هدیه برای معشوق، برای عاشق هم لذت بخشه و این لذت کشش ایجاد می کنه براش. شاهد بر این ادعا اینه که لذت عاشق از حضور فیزیکی معشوق نیست، از وجود و حضور ذهنی اونه. چون اگه چشم عاشقی رو ببندی و فضایی رو براش ایجاد کنی که احساس کنه معشوق اونجاست (مثلا عطر تن معشوق یا صداش) دقیقا همون احساسی براش ایجاد کنه که در حضور فیزیکی معشوق اون حس وجود داره. از طرف دیگه بی منطق ه؛ هر چی براش استدلال کنی و مضرات و مخاطرات رو بهش یادآوری کنه می گه من کاری به این کارا ندارم. لذاست که باید چراغ عقل سر راهش باشه و عقل و دل رو به صورت ترکیبی باید داشت. محدود کننده است چون نمی ذاره عاشق از معشوق فراتر بره. یعنی هر چی باشه و هر رفتاری بکنه بازم عاشق، عاشقشه. عشق پدر آدمو در میاره! اما شیرینه. سختی ها و تلخی ها و فراق ها و هجران های دوران عاشقی، هزاران برابر لذت بخش تر از آسانی ها و وصل های دوران بی عشقیه ولو در اون موقع پولدارترین آدم موجود باشی... اما... اما این حس متضاد متناقض نما! که هم شیرینه هم دردناک، هم سخته هم آسون، در زندگی خیلی ها وجود نداره و حتی نداشته. پس بدون عشق هم می شه زندگی کرد! اوج نیاز من به عشق، تو سال های اول جوونیم بود که به هر حال، چه خوب چه بد گذشت. من این سال ها تونستم بدون عشق زندگی کنم. یه وقتایی سر دلمو بند کردم، بیشتر اوقاتم اونقدر بهش بی محلی کردم که دیگه جرات خودنمایی و اظهارنظر نکرده. حالا هم اگه بنا باشه با کسی زندگی کنم که عاشقش نباشم دنیا برام به آخر نمی رسه! تو همین رفاقت های مجردیم هم بوده رابطه هایی که دیگران خیال می کردن خیلی به هم نزدیکیم و جونمون برای هم در می ره ولی من تماما این رابطه رو تحمل می کردم. نمی خوام اینا رو مثل هم بدونم ولی تجربه م بهم ثابت کرده که با این که اوج نیاز عاطفی ام ولی می تونم سرکوبش کنم. این حرفام شاید یه جور فرار، یا یه چیزی تو مایه های خودکشی باشه. چون من کسی ام که مهمترین عامل ترغیب کننده به ازدواج برام عشق و مودت بوده. کسی ام که یه موقعی می گفتم اگه بنا باشه بدون عشق ازدواج کنم پس برای چی ازدواج کنم اصلا؟!!! بقیه مسائل و ثمرات ازدواج هیچ کدوم برام ازدواج رو ضروری نمی کرد و نمی کنه چون تقریبا همشون یا جایگزین داره، یا فعلا هنوز برام نیاز مبرم نشده. کسی ام که در حالی که برام امکانش وجود داشته و داره، با هیچ دختری ارتباط نداشتم و علت تامه1 این عدم ارتباط هم احساسات و عواطفم بوده و اینکه همیشه هر شاخصه ای رو که از همسر آینده ام توقع دارم اول گشتم ببینم تو خودم هست که از اون توقع دارم؟ و اگه نیست سعی کردم ایجادش کنم. و یکی از این توقع ها عدم ارتباط با جنس مخالف ولو به صورت ذهنی و با درگیری جزئی دل بوده و هست. و این در حالیه که اطرافم زیادن افرادی که اهل ازدواج موقتن و خیلی هم شده که در موردش بحث کردم و خیلی خیلی راحت هم امکانش برام فراهم می شه. و دلایلی که می تونه مانع باشه سر راه ازدواج موقت هم اکثریت قریب به اتفاقشون قابل رد و توجیهن. ولی من صرفا به خاطر اینکه دوست ندارم خانمم هیچ وقت کسی رو تو دلش راه داده باشه اصلا تو کتم نمی ره که بخوام با کسی ارتباط داشته باشم... و به همین دلایله که می گم انگار دارم فرار می کنم! مثل گربه ای که چون دستش به گوشت نمی رسه می گه بو می ده! من خیلی وقتا یه رابطه عاشقانه عمیق متعالی رو تصور و تخیل کردم؛ خیلی وقتا که دلم گرفته تصور کردم وجود یه همسر یار موافق رو؛ اما اینا فانتزی هاییه که ممکنه خیلی هاش به وقوع نپیونده و به همین خاطر مدتیه تلاش کردم از هر تصور عاشقانه و فانتزی به دور باشم و خب موفق هم بودم من کپسول احساساتم. از ازدواج بی عشق و بی احساس متنفرم. ولی اونقدر تو این سال ها تمرین بی کسی و بی عشقی کردم که بتونم تحمل کنم عاشق اون که پهلومه نباشم. از خدا متذللانه می خوام که این نعمت بزرگ رو ازم دریغ نکنه که "گر عشق نباشد به چه کار آید دل" و درخواست می کنم که از عشق همسر منو به عشق خودش برسونه.----------------------------------------------------------------------------- پ ن: "علت" دو نوع داره: تامه و ناقصه. مثلا برای روشن شدن مهتابی، جریان رق و سیم و کلید و استارت و... لازمه که هر کدوم علت ناقصه روشن شدن هستن. اما علت تامه مجموع اینها یا آخرین علت که تکمیل کننده علل هست می باشه!
محض خنده...
ما را در سایت محض خنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardad kartoonha14492 بازدید : 264 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 20:42